باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مِثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بُوَد پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
نام بانوی ایرانی که نوۀ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی بوده است. شاه پرند به عقد ازدواج ولید بن عبدالملک خلیفۀ اموی درآمد و یزید سوم و ابراهیم را آورد. (تاریخ ادبیات براون ج 1 ص 472). رجوع به شاه آفرید و شاهفرند و شاهفریدو شاهین شود و این همه اختلاف ضبط نام این بانوست
نام بانوی ایرانی که نوۀ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی بوده است. شاه پرند به عقد ازدواج ولید بن عبدالملک خلیفۀ اموی درآمد و یزید سوم و ابراهیم را آورد. (تاریخ ادبیات براون ج 1 ص 472). رجوع به شاه آفرید و شاهفرند و شاهفریدو شاهین شود و این همه اختلاف ضبط نام این بانوست
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
پرستندۀ خاک. کنایه از کسی است که دوستدار امر بیمقدار است. آنکه دل به هیچ بندد. آنکه دل بر جهان بندد: دلا جهان همه باد است و خلق خاک پرست نه آتشم که فروزی بباد رخسارم. خاقانی. که ز نامحرمان خاک پرست می نماید که شخصی اینجا هست. نظامی
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)